زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
گردن گرفت داغ مرا شانه های اشک خون می چکد ز هر مژۀ من به جای اشک دور از نگـاه دخـتـر تو، جـای مـادرم کردم پس از نماز برایت دعای اشک از بس نرفته خواب ز دلشوره، ریختم امشب به زخم بستر چشمم دوای اشک حالا که از ستاره پُر است آسمان مان دارد شب کویری خـیمه هـوای اشک پیـغـمـبـرم شدی شب معـراج رفـتـنت انداخـتی به قـامت پـلکـم عـبای اشک زانو نزن تو را به خدا پای بغض من وا می شود به حلقه چشم تو پای اشک کـمـتـر محـل به حـنجـرۀ نـیـزه ها بده دارد بلـند می شود اینجا صدای اشک بر گـودی گــلـوی تو افـتــاد عـاقـبـت چشمم که می دوید فقط در قفای اشک فـردا غـروب کـار من و تـو در آمـده پیش از طلوع اشک تو قضای اشک |